برابری جنسیتی پنجمین هدف توسعه پایدار است و حفاظت از طبیعت از جمله بخش هایی است که در آن نابرابری جنسیتی در بسیاری از کشورها مشهود است. بر اساس اصل بنیادی بقا هم زنان و هم مردان حق برخورداری از فرصت های شغلی، امرار معاش، آموزش و دسترسی به اطلاعات و به رسمیت شناختن شدن برای گذراندن زندگی را دارند. بکارگیری توانایی ها، استعدادها و ظرفیت ها و قابلیتهای زنان و مردان در کنار هم برای بقای جامعه فرصتهای کم نظیری ایجاد می کند که همه از آن سود می برند و بر عکس آن نیز موجب زیان جمعی می گردد.
شواهد علمی در جوامعی که جنسیتی در آن به رسمیت شناخته شده تأیید می کند که به طور کلی، آوردن تنوع دیدگاه ها و مهارت ها، همه زمینه های کاری را بهبود می بخشد. ایجاد تعادل جنسیتی در نیروی کار محیط بانی نیز برای حفاظت ، پایداری و مدیریت حیات وحش مفید است.
البته وقتی صحبت از حفاظت به میان می آید، زنان و مردان دانش و اولویت های مختلفی دارند. بنابراین، ایجاد تعادل بین نیروی کار محیط بان به تحقق اهداف حفاظتی بزرگتر کمک می کند.
نظرسنجیهای جهانی نشان داده است که زنان نیز به اندازه مردان مشتاق پیوستن به نیروی کار محیط بانی هستند و محیط بان بودن را فرصت مهمی برای کمک و حفاظت از سیاره زمین میدانند. اما در تمام نقاط جهان محیط بانی شغلی عمدتاً مردانه پنداشته شده و زنان تنها حدود ۳ تا ۱۱ درصد از نیروی کار محیط بان در سطح جهان را تشکیل می دهند و البته در برخی از کشورها این روند درحال تغییر است.
یک پژوهش جدید توسط فدراسیون بین المللی رنجر به منظور ارزیابی درک معنای محیط بانی از بیش ۷۰۰۰ محیط بان در ۲۸ کشور نظرسنجی کرده و همچنین با بیش از ۴۰ محیط بان در سطح مدیران و کارشناسان حفاظت به صورت نیمه عمیق مصاحبه شده است تا مساله برابری جنسیتی محیط بانی به چالش کشیده شود.
در این پژوهش هنگامی که زنان شرکت کننده در مصاحبه باید در مورد تجربیات و آرزوهای خود پاسخ می دادند، بیشتر آنها مشتاق بودند که از طریق محیط بان بودن به حفاظت و پایداری زمین کمک کنند. شغل محیط بانی برای زنان و مردان، مایه اعتبار و افتخار و همچنین اشتغال (بویژه اغلب در مناطقی کمتر فرصت شغلی وجود دارد ) ارزیابی کردند.
براساس نتایج این پژوهش بسیاری از عوامل محدود کننده مشارکت برابر زنان در نیروی کار محیط بان مشابه اکثر زمینه های کاری دیگر در جهان جنسیت زده است.
هنجارهای جنسیتی که ریشه و نگرش عمیق فرهنگی دارند، زنان را تا حد زیادی از شرکت در فعالیتهایی که دارای برچسب «بیرون از منزل و کار با همکاران مرد» هستند، باز میدارد.
علاوه بر آن کار فیزیکی سخت یا دارای جهتگیری فنی یا علمی مردانه پنداشته شده و جامعه به طور کلی مردان را برای همه این صفات (فرضی) یک محیط بان مجهزتری می داند.
سیستم اداری نیز بر اساس همین پیشفرضها عمل می کند و باورهای عامیانه مربوط به محدودیتهای زنان و تواناییهای مردان را که افراد را بر اساس جنسیت جدا کرده و رتبهبندی میکند به رسمیت می شناسد بکار میگیرد. در نتیجه این نوع قانون گذاری ناعادلانه؛ سیستم به زنان نقشهای اداری در پایین ترین رده و دستمزد تحمیل می نماید. سیستم اداری عملا در جهتی است که در آن زنان قادر به دسترسی به فرصت های آموزشی محیط بانی در شرایط مشابه مردان نیستند. به این ترتیب، زنان از حلقه اشتراک گذاری اطلاعات و دانش و کانال های آموزش و تصمیم گیری بیرون می انداخته می شوند.
در این ساختارها هیچ چارچوب و خط مشی، مکانیسم های پاسخگویی، یا ظرفیت های تخصصی برای تغییر وجود ندارد. به همین ترتیب، سازمان های محیط بانی، ادارات، وزارتخانه های دولتی، رهبران جامعه و دیگران به ندرت تعهدات صریح، علنی و مداوم برای بهبود برابری جنسیتی در این حوزه ارائه می دهند و متأسفانه موانع فرهنگی و پیش فرض های تبعیض آمیز و غلط عامیانه را به عنوان موانع قانونی و سیستمی علیه زنان پذیرفته و بکار گرفته اند!